سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

نقد فیلم و بررسی فبلم های روز سینمای ایران و جهان و حتی مسائل فرهنگی کارهایی است که در این وبلاگ انجام میشود.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان
۱۸
ارديبهشت

نقد کوچه بی نام




بالاخره یک فیلم با آبرو روی پرده آمد. بادیگارد و کوچه بی نام دو فیلمی است که ارزش دیدن دارند. متاسفانه من در شرایط بسیار بد این فیلم را دیدم. در سینما سیمرغ مشهد و در کنار تعدادی نوزاد که گریه میکردند. انشاالله خانواده ها به این درک برسند که سینما مناسب نوزادان و کودکان زیر 7 سال نیت آن هم چنین فیلم هایی، خلاصه جای همه شما خالی!!!

در این فیلم نیز تعدادی شخصیت هستند که حضور یا عدم حضورشان خللی به داستان وارد نمی کند. امیر آقایی در این فیلم مشخص نمی شود از کجا آمده، هدفش چیست و اصلا کیست؟!! تعدادی دیگر از شخصیت ها در حد تیپ باقی میمانند. خداروشکر کارگردان از لوکیشن اصلی (خانه) دور نمیشود و به قدر کافی در خانه می ماند تا فرصت شخصیت پردازی داشته باشد. همه چیز خوب و قابل قبول پیش میرود تا اینکه به سکانس آخر میرسیم!! متاسفانه اینجاست که کارگردان کار را خراب می کند. پایان به اصطلاح باز ضربه بدی به تماشاگر میزند. بیننده با سردرگمی از سالن خارج میشود و حتی شاید باعث شود که زحمات فیلم از بین برود، نکته ای که خود کارگردان نیز به آن اشاره کرد و تصمیم گرفت تا دیگر از این پایان بندی ها استفاده نکند.
من شخصا بعضی شخصیت ها را دوست ندارم به عنوان مثال معتقدم فرهاد اصلانی در اینجا اصلا مذهبی نیست( حتی همسرش) ولی روی پرده سینما شخصیت تا حد زیادی ساخته شده.!
توصیه میکنم که فیلم را همراه خانواده ببینید.
۱۸
ارديبهشت


به نام خدا

نقد منتقد

با اختراع سینما و اولین اکران عمومی، (ورود قطار به ایستگاه) مردم ترسیدند و از سالن گریختند. اما با گذشت زمان عاشق این تکنولوژی هنری شدند و برای تماشای آن هزینه پرداخت می­کردند.

آندره بازن تعریف زیبایی از نقاشی و عکساسی ارائه می­کند، او معتقد است که دلیل درخواست لویی چهاردم برای مومیایی نشدن، پرتره­ای بود که شارل لوبرون از او کشید، چراکه احساس کرد با وجود آن پرتره جاودانه شده است. من تا حدود زیادی با این موضوع موافقم، شوق به بازیگری در مردم و یا عکس گرفتن­ها می­تواند انگیزه­ای برای جاودانه شدن باشد. نگه داشتن زمان، ثبت جوانی و تماشای آن در کهن سالی، ثبت شادی­ها و مرور آن در غم­ها و... این­ها از معجزات عکاسی است.

تصویر متحرک کمک زیادی به این جاودانگی کرد و آنرا اثر بخش­تر کرد. صدا، تصویر، رنگ و... این­ها زمان را برایمان متوقف می­کنند، چیزی که حتی انیشتین را در نظریه پردازی آزار می­داد در سینما محقق شد.

با گفتن این مقدمات این سوال در ذهن می­آید، سینمای ایران در این عرصه چه می­کند؟ تا چه اندازه اثر بخش بوده؟ چقدر توانسته اثر جاودانه خلق کند؟ و از این دست سوالات بسیار که بی پاسخ مانده است. قبل از انقلاب آثار از دل مردم بر­می­آمد نه از دل فیلمساز بدان معنی که سینما خواسته­ی دل مردم را روی پرده می­برد. هرچند که رنگ و بوی اسلام در آن نبود، اسلامی که در ایران 2400 ساله سابقه­ی 1400 ساله داشت که در این حد و اندازه پرداخته نمی­شد. به هرحال کلیات آثار رنگ و بوی مردمی داشت. جوانمردی، کمک به یکدیگر، احترام به پدر و مادر از موضوعات کلیدی در آن دوره بود. همین باعث می­شد تا مردمی که قدرت خرید پایین داشتند برای دیدن فیلم پس­انداز کنند.

بعد از انقلاب این روند در شکلی تازه ادامه داشت. دفاع مقدس تاثیر زیادی در محتوای آثار به وجود آورد و همان موضوعات به شکلی اسلامی­ در غالب دفاع مقدس پرداخته شدند و یا صورت­های دیگر که هنوز مورد استقبال مردم بود. آمار فروش نیز گواه بر این مدعاست. دهه 70 اوج روشنفکری در سینما بود، روشنفکری که به اعتقاد من همراه با دوگانگی بود، غربی و شرقی اسلامی. متاسفانه عدم مدیریت این جریان و ضعف در فرهنگ سازی آثار دهه 80 را به دنبال آورد. عشق­های خیابانی، دوست دختر و دوست پسر و موضوعاتی که یا سیاه بودند یا سفید و مبتذل، تلخ یا شاد که تلخی فارغ از هنر بود و شادی سخیف و مبتذل. این شروع نابودی سینمای ایران بود که زیر بنای آن از مدت­ها قبل گذاشته شد. در این دهه نیز این روند ادامه دارد. اکنون نیز شاهد آثاری تلخ و یا شاد هستیم، نمی­توان گفت تراژدی یا طنز، اساسا با زبان هنر سینما روی پرده نمی­روند. طنزهای کلامی از جک­ها شبکه­های مجازی انتخاب می­شود که بعضا اینقدر مبتذل که بهتر است با خانواده دیده نشود. با این وجود مردم همین فیلم­های به اصطلاح طنز را به فیلم­ها مثلا هنری ترجیح می­دهند. من هنوز دلیلی قانع کننده پیدا نکردم که چرا باید حدود 10 هزار تومان برای دیدن این فیلم­ها بپردازم؟!!!.

آیا این همان جاودانگی بود که آندره بازن می­گفت؟ این چیزی است که مردم آرزو دارند در زندگی ببینند؟ مدیومی مانند سینما با این ظرفیتی که دارد، چرا قهرمان ندارد؟ چرا امید نمی­دهد؟ چرا شادی اصیل و با آبرو ارائه نمی­کند؟ من باور نمی­کنم که کارگردانان ما و به طور کلی فیلمسازان ما سواد کافی ندارند. سواد پرداختن به موضوعات خوب و دراماتیک را فیلمسازان ما دارند ولی یک خلاء وجود دارد و من معتقدم که این خلاء منتقد خوب است!. کسی­که می­تواند جریان سازی کند.

زمانی که می­بینیم منتقد ما به همین آثار شلخته و پوچ راضی است و از آن لذت می­برد و از بیان نقاط ضعف چشم پوشی می­کند این حال و روز سینما طبیعی است. منتقد، نقد صریح نمی­کند که مبادا فیلمساز ناراحت شود! نقد نمی­کند چون معتقد است ظرفیت سینمای ایران همین است! نقد نمی­کند تا خدایی نکرده روحیه فیلمساز خراب نشود!. در نقدها به راحتی می­توان نشانه­های رفاقت را دید، مصلحت اندیشی را دید. منتقد ارزشی اگر در فیلمی کوچکترین محتوای ارزشی ببیند آنرا در بوق و کرنا می­کند و همه جا می­گوید عجب فیلم عالی بود. منتقد روشنفکر هم اگر فیلمی جایزه خارجی بگیرد یا زن و شوهر طلاق بگیرند! می­گوید احسنت، این می­شود نقد سینما!

مردم در انتخاب فیلم باید چشمشان به دهان منتقد باشد نه به نام کارگردان و ظاهر بازیگر و یا تعداد جوایز آن. منقد نواقص را می­گوید، محتوا را روشن می­کند، فرم را بررسی می­کند اگر باب میل کسی بود پول می­دهد و تماشا می­کند. همین باعث می­شود تا  فیلساز نیز در انتخاب موضوع دقت کند در پرداخت دقت کند، به فرم اهمیت دهد. مردم باید منتقد مورد علاقه خود را انتخاب کنند و ترجیحا هرچه او گفت را ببینند. کسی که تا ظهر کار می­کند و مدتی استراحت می­کند و ... فرصت انتخاب فیلم ندارد اینجاست که منتقد وارد می­شود و مسیر را برایش روشن می­کند، انتخاب مناسب را پیش پایش می­گذارد. تا زمانی­که چنین مسیری در سینما نباشد اوضاع گیشه و کیفیت همین است و شاید بدتر. فیلمساز ما سواد دارد، تجربه دارد، امکانات دارد در مقابل منتقد ما نیز میفهمد ولی در جایگاه خودش نیست. این کاریست که باید مدیران انجام دهند. دغدغه برگزاری جشنواره وظیفه مدیر نیست...

۱۸
ارديبهشت

نقد من سالوادور نیستم






نمی دانم از کجا باید شروع کرد، فیلمی که اساسا هیچ چیز ندارد رو چطور می شود نقد کرد؟!! لودگی و شوخی های تکراری چیزی نیست که بشود به آن طنز یا کمدی گفت. ایجاد یک تضاد در فیلم باعث خلق موقعیت کمدی می شود، ولی در این فیلم هیچ تضادی وجود ندارد. هیچ نشانی از یک معلم مذهبی نمی بینیم. برزیل هم نمی بینیم، خب این چه تضادی است؟!! فقط شوخی های تکراری و بی مزه عطاران هست که داستان(اگر داستانی باشد) را جلو میبرد.
به طور کلی با یک فیلم ضعیف طرف هستیم. علت فروش آن هم نیاز به خنده هست نه کیفیت فیلم.
۰۵
ارديبهشت

نقد فیلم خشم و هیاهو



در آثار کارگردانان جوان سینمای ایران خلاقیت و انرژی برای ساخت آثار به روز و جذاب دیده میشود ولی متاسفانه در پرداخت عجول هستند. فیلم خشم و هیاهو نیز همین گونه است. چند دقیقه اول(10یا 20) با فیلم جلو میرویم و قصه میبینیم ولی با عقب، جلو های بی مورد و بد، فیلم خراب میشود با عوض شدن زاویه دید فقط تماشاگر گیج میشود. نماهایی داریم که کارگردان مثلا قصد دارد با آنها حرفی بزند مثلا کارواش، یا تمیز کردن شیشه زمانی که طباطبایی در دفتر مسئول خوابگاه نشسته، برای عذر خواهی و چند مورد مشابه که بی منطق هست و مهمتر از همه سیاه و سفید شدن فیلم که خیلی لوس است و نمیتوان به آن فرم گفت که ادا درآوردن است. با شروع شدن فیلم من منتظر بودم تا شخصیت ببینم ولی فقط داستان گفته شد اگر داستانی باشد که در نتیجه فقط تیپ داشتیم. نوید محمد زاده نیز تنها سروصدا میکرد.  به طور کلی فیلم حرفی ندارد و صرفا قصد دارد نا متعارف باشد.

این فیلم، فیلمی نیست که با دیدنش لذت بریم و یا آسیب شناسی کند.

۲۸
فروردين


نقد فیلم بادیگارد




فیلم بادیگارد، فیلمی که میتوانست به مراتب بهتر از اینها باشد. حاتمی کیا در آثارش یک تفکر نهفته است. فیلمش با مخاطب حرف میزند بر خلاف خیلی از فیلمسازان دیگر!! اما این­بار در بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا با لکنت حرف میزند، صراحت ندارد، حیدر فیلم که سخنگوی ابراهیم هست در بعضی صحنه­ها بجای حرف زدن ما را سرگرم میکند(پینت بال بازی، دعوا در پارک...). در صحنه هایی حاتمی کیا تا مرز شعار زدگی پیش میرود که خوشبختانه سریع خودش رو بیرون می­کشد(اکثر دیالوگهای بین حیدر و فرماندش، دیالوگ­های میثم و...). ما در این فیلم قرار هست حرف حیدر را بشنویم، دردش را بفهمیم و خلاصه همذات پنداری کنیم که این مستلزم شخصیت پردازی دقیق است ولی متاسفانه شخصیت حیدر را نمیفهمیم. چرا قصد دارد دیگر محافظ سیاسیون نباشد؟ چرا بالاخره میثم را انتخاب می­کند؟ از ابتدا محافظ سیاسیون بوده ولی ناگهان متحول می­شود و... اینها را در فیلم نمیبینیم بجای آن پینتبال بازی حیدر و گروهش را میبینیم دعوا در پارک را میبینیم اینها چه کمکی به شخصیت پردازی کردند یا اصلا اگر حذف شوند در داستان خلایی بوجود می­ آید؟!! همسر حیدر کجای داستان است؟! یک تیپ خنثی که تاثیری در فیلم ندارد جزء صحنه پانسمان کردن حیدر!!! که به شدت لوس و بی معنی است و یا ارشاد دختران پارک خب، خب چرا؟. شاید بیش از نیم ساعت از فیلم حاتمی کیا صرف توضیح تفاوت بادیگارد با محافظ است و توانایی­های حیدر را به نمایش می­گذارد که اینها ربطی به حرف فیلم ندارد. به تفاوت نسل اشاره می­کند و رد می­شود، دهه 60 را با 90 مقایسه می­کند و رد می­شود که اینها نیز گنگ می­مانند. قاب عکس­ها المان­هایی بود که زیاد مورد استفاده قرار گرفت و می­توانست کمک خوبی به شخصیت پردازی ها کند که متاسفانه در صحنه­ هایی بهره کافی را نبرد و بیشتر برای معرفی مکان بود تا شخصیت.



میثم فیلم که یک تیپ به شدت افتضاح هست، هیچ چیز ازش نمی­دانیم و همچین شخصیتی در مقابل شخصیت اصلی قرار می­گیرد یا به نوعی یک مانع برای قهرمان فیلم است و در پایان بندی هم دخالت دارد. از کجا آمده؟ حرفش چیست؟ این اداها چیست که در می­ آورد هیچکدام در نمی­آیند.




بازپرس فیلم هم که یک شخصیت کمیک هست با آن ویلچر برقی، واقعا این ادا در آوردن ها از حاتمی کیا بعید بود. تنها حیدر هست که ما میتوانیم درکش کنیم که آن هم قسمتی به خاطر بازی پرستویی است ولی نمی­فهمیمش.

ضعف فیلمنامه در این اثر حاتمی کیا به شدت بیشتر از آثار قبلی است و در حد حوصله­ی متن بیان  کردم. تنها کارگردانی بادیگارد است که قابل دفاع است. در آوردن چنین سکانس­های حادثه­ای در سینمای ایران فقط از عهده­ی حاتمی کیا ساخته است. سکانس تونل بی تردید از شاهکارهای سینماست(البته در حد امکانات سینمای ایران). بادیگارد با تمام نواقصی که در فیلمنامه دارد از کارگردانی و تصویر برداری خوبی برخوردار است، بازی پرستویی نیز قابل قبول هست و البته به نظرم در اندازه سیمرغ نبود کارگردانی به مراتب شایسته­تر به دریافت سیمرغ بود.
با همه­ ی این صحبت­ها فیلم بادیگارد یک فیلم خوب برای سینما رفتن با خانواده است.


۱۳
فروردين
نقد فیلم ابد و یک روز


کپی کردن و یا مهندسی معکوس کمکم دارد جزئی از اخلاق هنری ما می شود. از برنامه های تلوزیونی گرفته تا سینما نشانی از خلاقیت دیده نمی شود. اصغر فرهادی خلاقیتی در سینما بوجود آورد و متاسفانه برای نسل جدید الگویی جهت کپی کردن فراهم آورد. سعید روستایی قطعا در کارگردانی حرفی برای گفتن دارد ولی ابد و یک روز هیچ حرفی برای گفتن ندارد و به نظر من یک کپی بد از روی دست فرهادی است نه فقط محتوا و مضمون بلکه داستان و شیوه روایت هم یک کپی است.
ما در ابد و یک روز نمیفهمیم قرار هست با کدام شخصیت همراه شویم؟ چه کسی راوی داستان است؟ یا اصلا با یک روایت دانای کل همرا هستیم یا نه؟ هر بار به شکلی روایت پیش میرود، گاهی با سهیلا هستیم و گاهی با مرتضی گاهی نیز دانای کل میشویم. این ها باعث میشود تا متوجه حرف فیلم نشویم.



عمل شخصیت ها باور پذیر نیست و تنها با گریه و دعوا مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. کارگردان میخواهد با دعواها ریتم را تند کند هیجان ایجاد کند (کاری که فرهادی میکند) ولی فراموش میکند که باید این کنش ها در داستان معنی شود. به یاد بیاورید دعوای مرتضی با خواهرزاده اش که چاقو خورده! این سکانس در ادامه چه تاثیری در فیلم دارد؟ در واقع هیچ به راحتی میتوان حذف کرد و یا دعوای مرتضی با دوست خواهرزاده اش که محسن هم اضافه میشود و خودش را به زمین و هوا میکوبد واقعا چرا؟!! مرتضی از در بیرون می آید و شروع به بحث می کند گاهی منطقی میشود گاهی تند میشود.



 خودش داعوا را شروع میکند بعد خودش محسن را جدا میکند!!! اینها همه باعث میشود تا شخصیتی در فیلم نبینیم و حتی بعضی شخصیت ها گند باشند مثل مادر خانواده پسر کوچک خانواده که اصلا نمیبینیم چطور توانسته چنین نمراتی بگیرد، پسری که توپ در دستش میبینیم و رفتن به گیمنت را میشنویم. لو دادن محسن توسط مرتضی که صحنه ای به شدت بد است که با گریه و داد و فریاد صحنه را احساسی میکند نه با تصویر که از این دست نقص ها به شدت به چشم می آید.
کارگردانی فیلم در بعضی صحنه ها خوب احساس میشود مانند صحنه ورود پسر کوچک خانواده که همه بازیگرا در جای خود و میزانسن خوبی را شاهد هستیم که چند جا هم این اتفاق و میزانسن درست را داریم ولی بعضی صحنه ها میتوانست میزانسن بهتری داشته باشد مثلا کتک خوردن محسن توسط مرتضی که اگر دیده میشود بهتر بود بر خلاف صحنه های دعوا و بحث و جدل که میزانسن شلخته و آشفته میشد.


 در مورد بازیگری باید بگویم که به نظرم قابل قبول هست. بعضی شوخی ها نیز به جا بود که همین امر باعث میشود تا مخاطب تحمل دیدنش را تا حدی پیدا کند.
در کل فیلم ابد و یک روز بی شک یک فیلم خوب برای یک فیلم اولی است ولی به هیچ وجه شایسته آن همه تقدیر در جشنواره نبود.

۱۲
فروردين

نقد فیلم  the big short



معنی اسم فیلم رو نمیدونم ولی فکر کنم یک اصطلاحی هست در مورد وام های وال استریت هست. کلا یک فیلم خیلی بدی هست، اول فیلم ادعا میشه که چند نفر اومدن و در مورد وام های وال استریت روشنگری کردن و... ولی در ادامه هیچ انسجامی بین افراد نمیبینیم. از یک شخصیت به شخصیت دیگه در حال کات خوردن هست خب اینها چه ارتباطی با هم دارن، هیچی نمیفهمیم. اینقدر موضوع گنده است که فیلمنامه نمیتونه از عهده اون بر بیاد لذا از یک روش افتضاح برای توضیح استفاده میکنه مثلا سلنا گومز میاد توضیح میده یا اون آشپزه و... شخصیتی که به دوربین نگاه میکنه و با بیننده حرف میزنه معتی نداره و خیلی شلخته میشه.

منکه از فیلم چیز زیادی متوجه نشدم و به نظرم اصلا نباید همچین موضوعی به فیلم تبدیل میشد اگر مستند بود بهتر میشد و شاید حتی یک مستند جنجالی هم میشد. اگر یک اقتصاددان این فیلم رو ببینه شاید چیزایی بفهمه. خلاصه عرض کنم که این فیلم میخواد بگه وال استریت سر مردم آمریکا رو کلاه گذاشت و باعث رکود سال 2008 شد که خیلی ساده تر هم میتونست بگه نیاز به این همه ادا و اطراف نبود.
۱۰
فروردين

نقد فیلم از گور بازگشته

ایناریتو یک کارگردان خوش ذوق مکزیکی که ذائقه جوانان رو بلده و خوب میدونه که چطور بیننده خودش رو مرعوب کنه ولی متاسفانه اینقدر غرق در تکنیک میشه که یادش میره محتوایی رو نیز داشته باشه. متاسفانه اخیرا در فیلماش شاهد هستیم که جذب سیستم استودیویی هالیوود شده و به سمت فیلمای تجاری رفته است.

فیلم اخیر که مورد ستایش برخی منتقدین و اکثر مردم قرار گرفته واقعا هیچی نداره!!! یک لوکیشن قشنگ، گریم سنگین و لباسهای جذاب تنها برای یک فیلم خوب کافی نیست البته نمیشه فیلمبرداری خوب رو هم نادیده گرفت ولی در مجموع من رو جذب نکرد چون فقط میدیدم یک بازیگر با ادا و اطفار خودش رو رو زمین میکشه و کارها عجیب غریب میکنه مثل رفتن تو رودخونه در زمستون، آتیش زدن بخیه گلوش(شبیه رامبو!!)، رفتن توی شکم اسب مرده و... اینا که نشد فیلم سینمایی اگر دقیقتر بخوام بگم بیشتر راز بقا بود تا یک  فیلم داستانی.

دلیل من هم اینه که: اگه بجای زمستون در تابستون بود چه فرقی داشت؟! اگه در کویر بود چه فرقی داشت؟! اگه بجای خرس با پلنگ مبارزه میکرد چه فرقی داشت؟! و خیلی دلیل دیگه. تقابل شخصیت با طبیعت باور پذیر نیست چون اصلا شخصیتی نیست که بخواد با طبیعت مقابله کنه. به قول مسعود فراستی خرس قطعا از دیکاپریو بهتر بوده (واقعا که همینطور بوده و به طبیعت شخصیت نمیده دلیلش رو هم بالا گفتم).

ما از شخصیت (اگر بشه شخصیت گفت) گلاس چی میفهمیم؟!! در واقع هیچی رویاهایی که میبینه چه چیزی به داستان اضافه میکنه؟!! هیچی، فقط زمان اضافه میکنه حتی متوجه نمیشیم که زن درون رویاهاش دقیقا چکارشه؟!! گذشته چی بوده( اون چندتا دیالوگ از گذشته کافی نیست) و اصلا اون حرفای گنده در دهن این چنین شخصیتی نمیشینه

ما از شخصیت (اگر بشه شخصیت گفت) فیتزگرالد چی میفهمیم؟!! چرا با گلاس دشمنی داره؟!! نمیبینیم بجای فیتزگرالد هر کس دیگه میتونست باشه

در مورد دوربین باید بگم حرکات دوربین بی معنی هست و هیچ چیز به ما نمیگه و فقط الکی چپ و راست میره.مثل فیلم قبلی "Birdman" حرکات فریبنده داره.

خلاصه اینکه خیلی از این ابهانات در این فیلم وجود داره( که اگه بخوام بگم متن طولانی میشه) و در واقع ایناریتو با دوربین، گریم و لباس مرعوب کننده و جذاب به بینده فرصت نمیده تا به این مسائل فکر کنه. در کل من آخر فیلم به این سوال رسیدم که: خب که چی؟؟!! حالا چی شد؟؟!!


۰۸
فروردين
کلینت استوود کارگردانی که بیش از چهار دهه است او را در این مقام دیده ایم که آخرین آن تک تیر انداز آمریکایی بود. شاید در نگاه اول از استوود کارگردان اثری به ذهنمان نرسد لااقل برای نسل جوان، ولی از بین 34 فیلمی که در کارنامه خود دارد میتوان حداقل 5 اثر ماندگار یافت. او در جایگاه بازیگر نیز اثار خوبی از خود به جای گذاشته همچون سه گانه "دلار" سرجولئونه است که پرسونای او به عنوان مردی راز آمیز، کم حرف و بی قرار، او را ستاره شماره یک گیشه آمریکا کرد. راجر ایبریت فقید در نقدی چهار ستاره بر اولین فیلمش آهنگ میستی را برایم پخش کن آن را با روانی آلفرد هیچکاک مقایسه میکند
از ویژگی های متمایز استوود کارگردان میتوان به سادگی فیلم هایش اشاره کرد که منجر به تولید آثار ارزان و صرفه جویانه میشود که میتوان یه عنوان سبکی از فیلم سازی بررسی کرد. به عنوان مثال: فیلم گرن تورینو که با بودجه 33 میلیون دلاری فروش 270 میلیون دلاری کسب کرد علاوه بر این ویژگی، ویژگی های دیگری را نیز میبینیم که برخی سبکی هستند و بعضی دیگر بر اساس علاقه او به مضامین وشخصیت های خاص، او در این زمینه میگوید" هر فیلم سبک خودش را میطلبد. من وارد فیلم می شوم و براساس آن چه لازم است شمایل اثر شکل میگیرد، نه این که سبک ثابت و مشخصی داشته باشم و آن را به هر فیلمی تحمیل کنم تا نشان و امضای من در اثر باقی بماند" اگرچه او گفته است که اعتقادی به نگره مولف ندارد ولی همین درگیر سبک نبودن استوود کارگردان را میتوان یک سبک در نظر گرفت هرچند از نظر محتوا و مضمون ما یک وحدت سبکی در آثارش میبینیم و آن رویای آمیریکایی است، هویت فرهنگی آمریکایی است. این وحدت مضمونی اوست برای من اهمیت بسیار دارد و او را یک آمریکایی ملی گرا و متعصب برای من کرده است که در سینما ارزش بالایی دارد و امیدوارم فیلمسازان ما نیز به این نکته برسند.
استوود کارگردان خدماتی نیز به سینمای هالیوود داشت از مهمترین آن میتوان به زنده کردن ژانر وسترن اشاره کرد. تا قبل از سال 1992 هالیوود معتقد بود وسترن حرفی برای گفتن ندارد که این اعتقاد برای استوود نابخشودنی بود و با فیلم نابخشوده و کسب اسکار هم کارگردانی خود را تثبیت کرد و هم سینمای وسترن.
یکی از فیلم های خوب او و مورد نظر من گرن تورینو است که با وجود سادگی در ساخت از پیچدگی های مضمونی برخوردار است. حرکت غالب در آثار استوود در مقام کارگردان تمرکز بر روی شخصیت ها و روابط آن ها بوده است که در فیلم وضوح شاهد آن هستیم. حتی در فیلمی مانند تک تیر انداز آمریکایی نیز شاهد این امر هستیم از دیگر ویژگی های او در آثار اکشن ورود دوربین در کانون کشمکش ها است تا شدت درگیری را ضبط کند.
به طور خلاصه میتوان استوود را یک کابوی آمریکایی میهن پرست در سینما دانست که مضامین واحدی در آثارش شاهدیم. و در شخصیت های او نیز غالبا این دو موضوع را بررسی میکند: یکی نقایص و ضعف های فردی که در ظاهر اختیار و کنترل قرار گرفته اند و دیگری نیروی درونی که شخصیت را در سخت ترین شرایط به پیش می برد.
۰۸
فروردين

هیچکاک یکی از بزرگترین فرم پردازان سراسر تاریخ سینماست. وقتی بحث فرم به میان می آید، شاید تنها مورنا و آیزنشتاین یاری برابری با هیچکاک را داشته باشند. اگر می توانستیم نشان دهیم که چگونه سراسر جهانی اخلاقی بر پایه­ی این فرم و نظم و انسجام حاکم بر آن بسط یافته است، تلاشمان بی نتیجه نمی ماند. در آثار هیچکاک، فرم زینت بخش محتوا نیست، بلکه سازنده­ی آن است.

هیچکاک: چهل و چهار فیلم اول

بدون شک یکی از کارگردانانی که در تاریخ ماندگارند آلفرد هیچکاک است، هم سینمای جدی است و هم مخاطب دارد. به وضوح شاهد وحدت سبکی و مضمونی در بین آثار هیچکاک هستیم چیزی که کایه دو سینما از آن به عنوان نگره مولف یاد میکند همین وحدت است که هیچکاک را برای من یک استاد بلامناضع میکند. رومر و شابرول در کتاب ساده­ی هیچکاک درون مایه را در فیلم هایش این گونه شناسایی کردند: تاثیر مذهب کاتولیک، درون مایه­ی احساس گناه مشترک، هوموفوبیا و میسوجینی

دوشه نیز در کتاب آلفرد هیچکاک سه جهان برای فیلم هایش معرفی میکند: جهان مادی، جهان امیال درونی، جهان عقلانی. فیلم روانی که فیلم مورد علاقه من هست این سه جهان را در خود دارد. آغاز فیلم که با یک پن روی نمای ساختمان فونیکس میرود و در ادامه از رندگی روزمره سام و ماریون و شغل او اطلاعاتی میگیریم همان جهان مادی است. سپس پا به جهان امیال فیلم میگزاریم که جهان درون ماریون است، سرقت 40000 دلار و... . با کشته شدن ماریون و تحقیق در مورد قتل او فیلم پا به جهان عقلانی میگزارد. این وحدت مضمونی است که آثار هیچکاک شاهد آن هستیم.

          او همچنین از وحدت سبکی نیز پیروی میکند، 1- تاکید بر  تدوین و مونتاژ: او در اوایل فعالیتش تحت تاثیر اکسپرسیونیسم و نظریه مونتاژ شوروی بوده (به جز چند فیلم) به یاد بیاوریم صحنه حمام در فیلم روانی که در آن 34 نما در عرض 25 ثانیه گرفته شده 2- تعداد قابل توجه نمای نقطه نظر: حدود 25درصد از همه نماهای فیلم های هیچکاک نمای نقطه نظر است که یک نمونه از آن در فیلم سرگیجه مشاهده میشود 3- فیلم برداری در فضای بسته: در دهه 40 و اوایل50 در این دوره او تعدادی فیلم را در فضای بسته گرفت.

تعلیق، مقوله ای که هیچکاک را با آن میشناسیم، استاد دلهره و تلیق که نمونه خوب آن را در فیلم شمال از شمال غربی میبینیم. استفاده از شیوه روایت دانای کل که منرجب به تعلیق دراین فیلم میشود به خوبی انجام شده.روایت دانای کل که شیوه مورد نظر من در روایت هست در اکثر آثار هیچکاک مشهود است.

از دیگر دلایل علاقه من به این کارگردان نبودن هیج نمای بی هوده در فیلم است من معتقد هستم اگر قرار هست نمایی در فیلم باشد باید تاثیر گزار هم باشد یعنی یک پن ساده در فیلم باید در ادامه فیلم معنا داشته باشد جایگاه داشته باشد. اگر حتی یک پن ساده از فیلم های هیچکاک را حذف کنیم فیلم اصطلاحا لخت میشود و چیزی از فیلم کم میشود. همین باعث می شود که مخاطب تمام لحظات با فیلم همراه شود و چشم از پرده سینما بر ندارد