نقد منتقد
به نام خدا
نقد منتقد
با اختراع سینما و اولین اکران عمومی، (ورود قطار به ایستگاه) مردم ترسیدند و از سالن گریختند. اما با گذشت زمان عاشق این تکنولوژی هنری شدند و برای تماشای آن هزینه پرداخت میکردند.
آندره بازن تعریف زیبایی از نقاشی و عکساسی ارائه میکند، او معتقد است که دلیل درخواست لویی چهاردم برای مومیایی نشدن، پرترهای بود که شارل لوبرون از او کشید، چراکه احساس کرد با وجود آن پرتره جاودانه شده است. من تا حدود زیادی با این موضوع موافقم، شوق به بازیگری در مردم و یا عکس گرفتنها میتواند انگیزهای برای جاودانه شدن باشد. نگه داشتن زمان، ثبت جوانی و تماشای آن در کهن سالی، ثبت شادیها و مرور آن در غمها و... اینها از معجزات عکاسی است.
تصویر متحرک کمک زیادی به این جاودانگی کرد و آنرا اثر بخشتر کرد. صدا، تصویر، رنگ و... اینها زمان را برایمان متوقف میکنند، چیزی که حتی انیشتین را در نظریه پردازی آزار میداد در سینما محقق شد.
با گفتن این مقدمات این سوال در ذهن میآید، سینمای ایران در این عرصه چه میکند؟ تا چه اندازه اثر بخش بوده؟ چقدر توانسته اثر جاودانه خلق کند؟ و از این دست سوالات بسیار که بی پاسخ مانده است. قبل از انقلاب آثار از دل مردم برمیآمد نه از دل فیلمساز بدان معنی که سینما خواستهی دل مردم را روی پرده میبرد. هرچند که رنگ و بوی اسلام در آن نبود، اسلامی که در ایران 2400 ساله سابقهی 1400 ساله داشت که در این حد و اندازه پرداخته نمیشد. به هرحال کلیات آثار رنگ و بوی مردمی داشت. جوانمردی، کمک به یکدیگر، احترام به پدر و مادر از موضوعات کلیدی در آن دوره بود. همین باعث میشد تا مردمی که قدرت خرید پایین داشتند برای دیدن فیلم پسانداز کنند.
بعد از انقلاب این روند در شکلی تازه ادامه داشت. دفاع مقدس تاثیر زیادی در محتوای آثار به وجود آورد و همان موضوعات به شکلی اسلامی در غالب دفاع مقدس پرداخته شدند و یا صورتهای دیگر که هنوز مورد استقبال مردم بود. آمار فروش نیز گواه بر این مدعاست. دهه 70 اوج روشنفکری در سینما بود، روشنفکری که به اعتقاد من همراه با دوگانگی بود، غربی و شرقی اسلامی. متاسفانه عدم مدیریت این جریان و ضعف در فرهنگ سازی آثار دهه 80 را به دنبال آورد. عشقهای خیابانی، دوست دختر و دوست پسر و موضوعاتی که یا سیاه بودند یا سفید و مبتذل، تلخ یا شاد که تلخی فارغ از هنر بود و شادی سخیف و مبتذل. این شروع نابودی سینمای ایران بود که زیر بنای آن از مدتها قبل گذاشته شد. در این دهه نیز این روند ادامه دارد. اکنون نیز شاهد آثاری تلخ و یا شاد هستیم، نمیتوان گفت تراژدی یا طنز، اساسا با زبان هنر سینما روی پرده نمیروند. طنزهای کلامی از جکها شبکههای مجازی انتخاب میشود که بعضا اینقدر مبتذل که بهتر است با خانواده دیده نشود. با این وجود مردم همین فیلمهای به اصطلاح طنز را به فیلمها مثلا هنری ترجیح میدهند. من هنوز دلیلی قانع کننده پیدا نکردم که چرا باید حدود 10 هزار تومان برای دیدن این فیلمها بپردازم؟!!!.
آیا این همان جاودانگی بود که آندره بازن میگفت؟ این چیزی است که مردم آرزو دارند در زندگی ببینند؟ مدیومی مانند سینما با این ظرفیتی که دارد، چرا قهرمان ندارد؟ چرا امید نمیدهد؟ چرا شادی اصیل و با آبرو ارائه نمیکند؟ من باور نمیکنم که کارگردانان ما و به طور کلی فیلمسازان ما سواد کافی ندارند. سواد پرداختن به موضوعات خوب و دراماتیک را فیلمسازان ما دارند ولی یک خلاء وجود دارد و من معتقدم که این خلاء منتقد خوب است!. کسیکه میتواند جریان سازی کند.
زمانی که میبینیم منتقد ما به همین آثار شلخته و پوچ راضی است و از آن لذت میبرد و از بیان نقاط ضعف چشم پوشی میکند این حال و روز سینما طبیعی است. منتقد، نقد صریح نمیکند که مبادا فیلمساز ناراحت شود! نقد نمیکند چون معتقد است ظرفیت سینمای ایران همین است! نقد نمیکند تا خدایی نکرده روحیه فیلمساز خراب نشود!. در نقدها به راحتی میتوان نشانههای رفاقت را دید، مصلحت اندیشی را دید. منتقد ارزشی اگر در فیلمی کوچکترین محتوای ارزشی ببیند آنرا در بوق و کرنا میکند و همه جا میگوید عجب فیلم عالی بود. منتقد روشنفکر هم اگر فیلمی جایزه خارجی بگیرد یا زن و شوهر طلاق بگیرند! میگوید احسنت، این میشود نقد سینما!
مردم در انتخاب فیلم باید چشمشان به دهان منتقد باشد نه به نام کارگردان و ظاهر بازیگر و یا تعداد جوایز آن. منقد نواقص را میگوید، محتوا را روشن میکند، فرم را بررسی میکند اگر باب میل کسی بود پول میدهد و تماشا میکند. همین باعث میشود تا فیلساز نیز در انتخاب موضوع دقت کند در پرداخت دقت کند، به فرم اهمیت دهد. مردم باید منتقد مورد علاقه خود را انتخاب کنند و ترجیحا هرچه او گفت را ببینند. کسی که تا ظهر کار میکند و مدتی استراحت میکند و ... فرصت انتخاب فیلم ندارد اینجاست که منتقد وارد میشود و مسیر را برایش روشن میکند، انتخاب مناسب را پیش پایش میگذارد. تا زمانیکه چنین مسیری در سینما نباشد اوضاع گیشه و کیفیت همین است و شاید بدتر. فیلمساز ما سواد دارد، تجربه دارد، امکانات دارد در مقابل منتقد ما نیز میفهمد ولی در جایگاه خودش نیست. این کاریست که باید مدیران انجام دهند. دغدغه برگزاری جشنواره وظیفه مدیر نیست...
- ۹۵/۰۲/۱۸