اسپشیال افکت بلدم، پس فیلمسازم
نقد فیلم دانکرک
یک سوال، اگر شما یک خودرو بنز بخرید ولی موتور نداشته باشد به آن میگویید "یک خودرو خوب"؟ اگر چرخ نداشته باشد چه؟ در حالت اول اصلا ماشینی ساخته نشده، تنها یک اتقاق شیک و مدرن است که هیچ کاربردی ندارد، کاربردی برخلاف ادعایش، ادعایی که از ساختار آن – یعنی اتاق ماشین- بر می آید. در حالت دوم ماشین ساخته شده اما چیزی را کم دارد -چرخ برای حرکت- روشن میشود، صدای موتور را میشنویم اما حرکت نمیکند؛ یک عامل اخلال دارد.
مثل سینما مثل ماشینی است که تمامی اجزای آن در هماهنگی با هم به سمت هدف خاصی حرکت میکند؛ ایجاد تجربهای حسی. تجربهای که ما لمس نمیکنیم، حسش میکنیم. شاید مانند خواب دیدن.
دانکرک در ابتدای شروعش، با نماهای مرعوب کننده اش، با نگه داشتن یک سرباز از مهلکه ای ناشناخته به ما میگوید: این داستان همین سرباز است در این جزیره، دوربین وارد ساحل میشود، خب حالا داستان این سربازان است در این جزیره!، وارد سکو میشویم؛ پس حتما داستان این فرمانده نیروی دریایی است در این جزیره!!. با دیدن خلبانان قطعا داستان خلبانان را خواهیم دید، اما نه، گویا داستان کشتی تفریحی است که برای نجات سربازان، خلبانان و فرماندشان راهی دانکرک میشود است!!!. در کمال تعجب قرار است داستان تمامی این افراد را در یک ساعت و نیم ببینیم!!!!. ای کاش کمدی بود که بی شک به قوارهی بی قواره اش شبیه تر بود.
سینما شخصیت میخواهد، موقعیت میخواهد، دیالکتیک، تعلیق و روایت میخواهد نه اسپشیال افکت. دشمن سربازان چه کسی است؟ خوب مشخص است، جنگ جهانی دوم بود و انگلیس و آلمان دشمن یکدیگر! این سربازان چطور اینجا محاصره شدند؟ این هم معلوم است، آلمانها قوی بودند، استراتژی داشتند. و...!. فیلم از خودش چیزی ندارد، به مخاطب مابه ازای خارجی میدهد. چون سربازان لباس جنگ جهانی دوم را دارند پس جنگ جهانی دوم است. چون عده ای درخیابان سنگر زدند پس دارند با دشمنی واقعی! میجنگند و بسیاری دیگر از این قبیل ارجاعات بیرونی.
خب بس است دیگر این همه تعلیق را مگر نمیبینیم؟! حال که سوخت هواپیما در حال تمام شدن است معلوم نیست چه بر سر این خلبان می آید WOOW، آیا قایق به ساحل میرسد، اصلا مشخص نیست!. من به نوبه خودم از هیچکاک عذرخواهی میکنم!. ای کاش کارگردان ما به جای تحقیق بر دو فیلم مورد علاقهاش بر روی شخصیت پردازی و ایجاد تعلیق مطالعه میکرد. اصلا ای کاش در مورد سینما مطالعه میکرد و نه آموختن تکنیکهای فیلمبرداری و تدوین. دانکرک ما را از زمین به آسمان میبرد و از آنجا به دریا و دوباره بازمیگرداندمان به زمین، بدون هیچ اتصال دراماتیک.
پس از نیم ساعت اول فیلم تمام حوادث برای من نه تنها قابل حدس که قابل ذکر بود. باز خدا پدر فرهادی را بیامرزد که به ما یک "چه" میدهد. دانکرک در بیان "چگونگی" فلج است و "چه" را هم که پیشتر تاریخ گفته است. صرف به تصویر کشیدن یک واقعه تاریخی آن هم بدون هیچ تعبیر و تفسیری که هنر نیست. اگر قرار هست واقعه ای تاریخی با زبان سینما بیان شود باید مخاطب را درگیر چگونگی کرد؛ چه را همه میدانیم.
دانکرک فیلمی یا به عبارت بهتر کلیپی با تصاویر مرعوب کننده است که تنها مخاطب درگیر صحنه ها میشود و نه روایت.