سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

نقد فیلم و بررسی فبلم های روز سینمای ایران و جهان و حتی مسائل فرهنگی کارهایی است که در این وبلاگ انجام میشود.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸
فروردين


نقد فیلم بادیگارد




فیلم بادیگارد، فیلمی که میتوانست به مراتب بهتر از اینها باشد. حاتمی کیا در آثارش یک تفکر نهفته است. فیلمش با مخاطب حرف میزند بر خلاف خیلی از فیلمسازان دیگر!! اما این­بار در بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا با لکنت حرف میزند، صراحت ندارد، حیدر فیلم که سخنگوی ابراهیم هست در بعضی صحنه­ها بجای حرف زدن ما را سرگرم میکند(پینت بال بازی، دعوا در پارک...). در صحنه هایی حاتمی کیا تا مرز شعار زدگی پیش میرود که خوشبختانه سریع خودش رو بیرون می­کشد(اکثر دیالوگهای بین حیدر و فرماندش، دیالوگ­های میثم و...). ما در این فیلم قرار هست حرف حیدر را بشنویم، دردش را بفهمیم و خلاصه همذات پنداری کنیم که این مستلزم شخصیت پردازی دقیق است ولی متاسفانه شخصیت حیدر را نمیفهمیم. چرا قصد دارد دیگر محافظ سیاسیون نباشد؟ چرا بالاخره میثم را انتخاب می­کند؟ از ابتدا محافظ سیاسیون بوده ولی ناگهان متحول می­شود و... اینها را در فیلم نمیبینیم بجای آن پینتبال بازی حیدر و گروهش را میبینیم دعوا در پارک را میبینیم اینها چه کمکی به شخصیت پردازی کردند یا اصلا اگر حذف شوند در داستان خلایی بوجود می­ آید؟!! همسر حیدر کجای داستان است؟! یک تیپ خنثی که تاثیری در فیلم ندارد جزء صحنه پانسمان کردن حیدر!!! که به شدت لوس و بی معنی است و یا ارشاد دختران پارک خب، خب چرا؟. شاید بیش از نیم ساعت از فیلم حاتمی کیا صرف توضیح تفاوت بادیگارد با محافظ است و توانایی­های حیدر را به نمایش می­گذارد که اینها ربطی به حرف فیلم ندارد. به تفاوت نسل اشاره می­کند و رد می­شود، دهه 60 را با 90 مقایسه می­کند و رد می­شود که اینها نیز گنگ می­مانند. قاب عکس­ها المان­هایی بود که زیاد مورد استفاده قرار گرفت و می­توانست کمک خوبی به شخصیت پردازی ها کند که متاسفانه در صحنه­ هایی بهره کافی را نبرد و بیشتر برای معرفی مکان بود تا شخصیت.



میثم فیلم که یک تیپ به شدت افتضاح هست، هیچ چیز ازش نمی­دانیم و همچین شخصیتی در مقابل شخصیت اصلی قرار می­گیرد یا به نوعی یک مانع برای قهرمان فیلم است و در پایان بندی هم دخالت دارد. از کجا آمده؟ حرفش چیست؟ این اداها چیست که در می­ آورد هیچکدام در نمی­آیند.




بازپرس فیلم هم که یک شخصیت کمیک هست با آن ویلچر برقی، واقعا این ادا در آوردن ها از حاتمی کیا بعید بود. تنها حیدر هست که ما میتوانیم درکش کنیم که آن هم قسمتی به خاطر بازی پرستویی است ولی نمی­فهمیمش.

ضعف فیلمنامه در این اثر حاتمی کیا به شدت بیشتر از آثار قبلی است و در حد حوصله­ی متن بیان  کردم. تنها کارگردانی بادیگارد است که قابل دفاع است. در آوردن چنین سکانس­های حادثه­ای در سینمای ایران فقط از عهده­ی حاتمی کیا ساخته است. سکانس تونل بی تردید از شاهکارهای سینماست(البته در حد امکانات سینمای ایران). بادیگارد با تمام نواقصی که در فیلمنامه دارد از کارگردانی و تصویر برداری خوبی برخوردار است، بازی پرستویی نیز قابل قبول هست و البته به نظرم در اندازه سیمرغ نبود کارگردانی به مراتب شایسته­تر به دریافت سیمرغ بود.
با همه­ ی این صحبت­ها فیلم بادیگارد یک فیلم خوب برای سینما رفتن با خانواده است.


۱۳
فروردين
نقد فیلم ابد و یک روز


کپی کردن و یا مهندسی معکوس کمکم دارد جزئی از اخلاق هنری ما می شود. از برنامه های تلوزیونی گرفته تا سینما نشانی از خلاقیت دیده نمی شود. اصغر فرهادی خلاقیتی در سینما بوجود آورد و متاسفانه برای نسل جدید الگویی جهت کپی کردن فراهم آورد. سعید روستایی قطعا در کارگردانی حرفی برای گفتن دارد ولی ابد و یک روز هیچ حرفی برای گفتن ندارد و به نظر من یک کپی بد از روی دست فرهادی است نه فقط محتوا و مضمون بلکه داستان و شیوه روایت هم یک کپی است.
ما در ابد و یک روز نمیفهمیم قرار هست با کدام شخصیت همراه شویم؟ چه کسی راوی داستان است؟ یا اصلا با یک روایت دانای کل همرا هستیم یا نه؟ هر بار به شکلی روایت پیش میرود، گاهی با سهیلا هستیم و گاهی با مرتضی گاهی نیز دانای کل میشویم. این ها باعث میشود تا متوجه حرف فیلم نشویم.



عمل شخصیت ها باور پذیر نیست و تنها با گریه و دعوا مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. کارگردان میخواهد با دعواها ریتم را تند کند هیجان ایجاد کند (کاری که فرهادی میکند) ولی فراموش میکند که باید این کنش ها در داستان معنی شود. به یاد بیاورید دعوای مرتضی با خواهرزاده اش که چاقو خورده! این سکانس در ادامه چه تاثیری در فیلم دارد؟ در واقع هیچ به راحتی میتوان حذف کرد و یا دعوای مرتضی با دوست خواهرزاده اش که محسن هم اضافه میشود و خودش را به زمین و هوا میکوبد واقعا چرا؟!! مرتضی از در بیرون می آید و شروع به بحث می کند گاهی منطقی میشود گاهی تند میشود.



 خودش داعوا را شروع میکند بعد خودش محسن را جدا میکند!!! اینها همه باعث میشود تا شخصیتی در فیلم نبینیم و حتی بعضی شخصیت ها گند باشند مثل مادر خانواده پسر کوچک خانواده که اصلا نمیبینیم چطور توانسته چنین نمراتی بگیرد، پسری که توپ در دستش میبینیم و رفتن به گیمنت را میشنویم. لو دادن محسن توسط مرتضی که صحنه ای به شدت بد است که با گریه و داد و فریاد صحنه را احساسی میکند نه با تصویر که از این دست نقص ها به شدت به چشم می آید.
کارگردانی فیلم در بعضی صحنه ها خوب احساس میشود مانند صحنه ورود پسر کوچک خانواده که همه بازیگرا در جای خود و میزانسن خوبی را شاهد هستیم که چند جا هم این اتفاق و میزانسن درست را داریم ولی بعضی صحنه ها میتوانست میزانسن بهتری داشته باشد مثلا کتک خوردن محسن توسط مرتضی که اگر دیده میشود بهتر بود بر خلاف صحنه های دعوا و بحث و جدل که میزانسن شلخته و آشفته میشد.


 در مورد بازیگری باید بگویم که به نظرم قابل قبول هست. بعضی شوخی ها نیز به جا بود که همین امر باعث میشود تا مخاطب تحمل دیدنش را تا حدی پیدا کند.
در کل فیلم ابد و یک روز بی شک یک فیلم خوب برای یک فیلم اولی است ولی به هیچ وجه شایسته آن همه تقدیر در جشنواره نبود.

۱۲
فروردين

نقد فیلم  the big short



معنی اسم فیلم رو نمیدونم ولی فکر کنم یک اصطلاحی هست در مورد وام های وال استریت هست. کلا یک فیلم خیلی بدی هست، اول فیلم ادعا میشه که چند نفر اومدن و در مورد وام های وال استریت روشنگری کردن و... ولی در ادامه هیچ انسجامی بین افراد نمیبینیم. از یک شخصیت به شخصیت دیگه در حال کات خوردن هست خب اینها چه ارتباطی با هم دارن، هیچی نمیفهمیم. اینقدر موضوع گنده است که فیلمنامه نمیتونه از عهده اون بر بیاد لذا از یک روش افتضاح برای توضیح استفاده میکنه مثلا سلنا گومز میاد توضیح میده یا اون آشپزه و... شخصیتی که به دوربین نگاه میکنه و با بیننده حرف میزنه معتی نداره و خیلی شلخته میشه.

منکه از فیلم چیز زیادی متوجه نشدم و به نظرم اصلا نباید همچین موضوعی به فیلم تبدیل میشد اگر مستند بود بهتر میشد و شاید حتی یک مستند جنجالی هم میشد. اگر یک اقتصاددان این فیلم رو ببینه شاید چیزایی بفهمه. خلاصه عرض کنم که این فیلم میخواد بگه وال استریت سر مردم آمریکا رو کلاه گذاشت و باعث رکود سال 2008 شد که خیلی ساده تر هم میتونست بگه نیاز به این همه ادا و اطراف نبود.
۱۰
فروردين

نقد فیلم از گور بازگشته

ایناریتو یک کارگردان خوش ذوق مکزیکی که ذائقه جوانان رو بلده و خوب میدونه که چطور بیننده خودش رو مرعوب کنه ولی متاسفانه اینقدر غرق در تکنیک میشه که یادش میره محتوایی رو نیز داشته باشه. متاسفانه اخیرا در فیلماش شاهد هستیم که جذب سیستم استودیویی هالیوود شده و به سمت فیلمای تجاری رفته است.

فیلم اخیر که مورد ستایش برخی منتقدین و اکثر مردم قرار گرفته واقعا هیچی نداره!!! یک لوکیشن قشنگ، گریم سنگین و لباسهای جذاب تنها برای یک فیلم خوب کافی نیست البته نمیشه فیلمبرداری خوب رو هم نادیده گرفت ولی در مجموع من رو جذب نکرد چون فقط میدیدم یک بازیگر با ادا و اطفار خودش رو رو زمین میکشه و کارها عجیب غریب میکنه مثل رفتن تو رودخونه در زمستون، آتیش زدن بخیه گلوش(شبیه رامبو!!)، رفتن توی شکم اسب مرده و... اینا که نشد فیلم سینمایی اگر دقیقتر بخوام بگم بیشتر راز بقا بود تا یک  فیلم داستانی.

دلیل من هم اینه که: اگه بجای زمستون در تابستون بود چه فرقی داشت؟! اگه در کویر بود چه فرقی داشت؟! اگه بجای خرس با پلنگ مبارزه میکرد چه فرقی داشت؟! و خیلی دلیل دیگه. تقابل شخصیت با طبیعت باور پذیر نیست چون اصلا شخصیتی نیست که بخواد با طبیعت مقابله کنه. به قول مسعود فراستی خرس قطعا از دیکاپریو بهتر بوده (واقعا که همینطور بوده و به طبیعت شخصیت نمیده دلیلش رو هم بالا گفتم).

ما از شخصیت (اگر بشه شخصیت گفت) گلاس چی میفهمیم؟!! در واقع هیچی رویاهایی که میبینه چه چیزی به داستان اضافه میکنه؟!! هیچی، فقط زمان اضافه میکنه حتی متوجه نمیشیم که زن درون رویاهاش دقیقا چکارشه؟!! گذشته چی بوده( اون چندتا دیالوگ از گذشته کافی نیست) و اصلا اون حرفای گنده در دهن این چنین شخصیتی نمیشینه

ما از شخصیت (اگر بشه شخصیت گفت) فیتزگرالد چی میفهمیم؟!! چرا با گلاس دشمنی داره؟!! نمیبینیم بجای فیتزگرالد هر کس دیگه میتونست باشه

در مورد دوربین باید بگم حرکات دوربین بی معنی هست و هیچ چیز به ما نمیگه و فقط الکی چپ و راست میره.مثل فیلم قبلی "Birdman" حرکات فریبنده داره.

خلاصه اینکه خیلی از این ابهانات در این فیلم وجود داره( که اگه بخوام بگم متن طولانی میشه) و در واقع ایناریتو با دوربین، گریم و لباس مرعوب کننده و جذاب به بینده فرصت نمیده تا به این مسائل فکر کنه. در کل من آخر فیلم به این سوال رسیدم که: خب که چی؟؟!! حالا چی شد؟؟!!


۰۸
فروردين
کلینت استوود کارگردانی که بیش از چهار دهه است او را در این مقام دیده ایم که آخرین آن تک تیر انداز آمریکایی بود. شاید در نگاه اول از استوود کارگردان اثری به ذهنمان نرسد لااقل برای نسل جوان، ولی از بین 34 فیلمی که در کارنامه خود دارد میتوان حداقل 5 اثر ماندگار یافت. او در جایگاه بازیگر نیز اثار خوبی از خود به جای گذاشته همچون سه گانه "دلار" سرجولئونه است که پرسونای او به عنوان مردی راز آمیز، کم حرف و بی قرار، او را ستاره شماره یک گیشه آمریکا کرد. راجر ایبریت فقید در نقدی چهار ستاره بر اولین فیلمش آهنگ میستی را برایم پخش کن آن را با روانی آلفرد هیچکاک مقایسه میکند
از ویژگی های متمایز استوود کارگردان میتوان به سادگی فیلم هایش اشاره کرد که منجر به تولید آثار ارزان و صرفه جویانه میشود که میتوان یه عنوان سبکی از فیلم سازی بررسی کرد. به عنوان مثال: فیلم گرن تورینو که با بودجه 33 میلیون دلاری فروش 270 میلیون دلاری کسب کرد علاوه بر این ویژگی، ویژگی های دیگری را نیز میبینیم که برخی سبکی هستند و بعضی دیگر بر اساس علاقه او به مضامین وشخصیت های خاص، او در این زمینه میگوید" هر فیلم سبک خودش را میطلبد. من وارد فیلم می شوم و براساس آن چه لازم است شمایل اثر شکل میگیرد، نه این که سبک ثابت و مشخصی داشته باشم و آن را به هر فیلمی تحمیل کنم تا نشان و امضای من در اثر باقی بماند" اگرچه او گفته است که اعتقادی به نگره مولف ندارد ولی همین درگیر سبک نبودن استوود کارگردان را میتوان یک سبک در نظر گرفت هرچند از نظر محتوا و مضمون ما یک وحدت سبکی در آثارش میبینیم و آن رویای آمیریکایی است، هویت فرهنگی آمریکایی است. این وحدت مضمونی اوست برای من اهمیت بسیار دارد و او را یک آمریکایی ملی گرا و متعصب برای من کرده است که در سینما ارزش بالایی دارد و امیدوارم فیلمسازان ما نیز به این نکته برسند.
استوود کارگردان خدماتی نیز به سینمای هالیوود داشت از مهمترین آن میتوان به زنده کردن ژانر وسترن اشاره کرد. تا قبل از سال 1992 هالیوود معتقد بود وسترن حرفی برای گفتن ندارد که این اعتقاد برای استوود نابخشودنی بود و با فیلم نابخشوده و کسب اسکار هم کارگردانی خود را تثبیت کرد و هم سینمای وسترن.
یکی از فیلم های خوب او و مورد نظر من گرن تورینو است که با وجود سادگی در ساخت از پیچدگی های مضمونی برخوردار است. حرکت غالب در آثار استوود در مقام کارگردان تمرکز بر روی شخصیت ها و روابط آن ها بوده است که در فیلم وضوح شاهد آن هستیم. حتی در فیلمی مانند تک تیر انداز آمریکایی نیز شاهد این امر هستیم از دیگر ویژگی های او در آثار اکشن ورود دوربین در کانون کشمکش ها است تا شدت درگیری را ضبط کند.
به طور خلاصه میتوان استوود را یک کابوی آمریکایی میهن پرست در سینما دانست که مضامین واحدی در آثارش شاهدیم. و در شخصیت های او نیز غالبا این دو موضوع را بررسی میکند: یکی نقایص و ضعف های فردی که در ظاهر اختیار و کنترل قرار گرفته اند و دیگری نیروی درونی که شخصیت را در سخت ترین شرایط به پیش می برد.
۰۸
فروردين

هیچکاک یکی از بزرگترین فرم پردازان سراسر تاریخ سینماست. وقتی بحث فرم به میان می آید، شاید تنها مورنا و آیزنشتاین یاری برابری با هیچکاک را داشته باشند. اگر می توانستیم نشان دهیم که چگونه سراسر جهانی اخلاقی بر پایه­ی این فرم و نظم و انسجام حاکم بر آن بسط یافته است، تلاشمان بی نتیجه نمی ماند. در آثار هیچکاک، فرم زینت بخش محتوا نیست، بلکه سازنده­ی آن است.

هیچکاک: چهل و چهار فیلم اول

بدون شک یکی از کارگردانانی که در تاریخ ماندگارند آلفرد هیچکاک است، هم سینمای جدی است و هم مخاطب دارد. به وضوح شاهد وحدت سبکی و مضمونی در بین آثار هیچکاک هستیم چیزی که کایه دو سینما از آن به عنوان نگره مولف یاد میکند همین وحدت است که هیچکاک را برای من یک استاد بلامناضع میکند. رومر و شابرول در کتاب ساده­ی هیچکاک درون مایه را در فیلم هایش این گونه شناسایی کردند: تاثیر مذهب کاتولیک، درون مایه­ی احساس گناه مشترک، هوموفوبیا و میسوجینی

دوشه نیز در کتاب آلفرد هیچکاک سه جهان برای فیلم هایش معرفی میکند: جهان مادی، جهان امیال درونی، جهان عقلانی. فیلم روانی که فیلم مورد علاقه من هست این سه جهان را در خود دارد. آغاز فیلم که با یک پن روی نمای ساختمان فونیکس میرود و در ادامه از رندگی روزمره سام و ماریون و شغل او اطلاعاتی میگیریم همان جهان مادی است. سپس پا به جهان امیال فیلم میگزاریم که جهان درون ماریون است، سرقت 40000 دلار و... . با کشته شدن ماریون و تحقیق در مورد قتل او فیلم پا به جهان عقلانی میگزارد. این وحدت مضمونی است که آثار هیچکاک شاهد آن هستیم.

          او همچنین از وحدت سبکی نیز پیروی میکند، 1- تاکید بر  تدوین و مونتاژ: او در اوایل فعالیتش تحت تاثیر اکسپرسیونیسم و نظریه مونتاژ شوروی بوده (به جز چند فیلم) به یاد بیاوریم صحنه حمام در فیلم روانی که در آن 34 نما در عرض 25 ثانیه گرفته شده 2- تعداد قابل توجه نمای نقطه نظر: حدود 25درصد از همه نماهای فیلم های هیچکاک نمای نقطه نظر است که یک نمونه از آن در فیلم سرگیجه مشاهده میشود 3- فیلم برداری در فضای بسته: در دهه 40 و اوایل50 در این دوره او تعدادی فیلم را در فضای بسته گرفت.

تعلیق، مقوله ای که هیچکاک را با آن میشناسیم، استاد دلهره و تلیق که نمونه خوب آن را در فیلم شمال از شمال غربی میبینیم. استفاده از شیوه روایت دانای کل که منرجب به تعلیق دراین فیلم میشود به خوبی انجام شده.روایت دانای کل که شیوه مورد نظر من در روایت هست در اکثر آثار هیچکاک مشهود است.

از دیگر دلایل علاقه من به این کارگردان نبودن هیج نمای بی هوده در فیلم است من معتقد هستم اگر قرار هست نمایی در فیلم باشد باید تاثیر گزار هم باشد یعنی یک پن ساده در فیلم باید در ادامه فیلم معنا داشته باشد جایگاه داشته باشد. اگر حتی یک پن ساده از فیلم های هیچکاک را حذف کنیم فیلم اصطلاحا لخت میشود و چیزی از فیلم کم میشود. همین باعث می شود که مخاطب تمام لحظات با فیلم همراه شود و چشم از پرده سینما بر ندارد