سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

سینما و فرهنگ

نقد، تحلیل و بررسی مسائل سینمایی

نقد فیلم و بررسی فبلم های روز سینمای ایران و جهان و حتی مسائل فرهنگی کارهایی است که در این وبلاگ انجام میشود.

کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۶
ارديبهشت

فیلم تابو




خسرو معصومی در جلسه نقد فیلم (سینما هویزه) برگزارشد در مورد فیلم گفت: تابو نقد اندیشه فئودالی در جامعه مدرنیته است. ایده فیلم از یک کشتی به گل نشسته گرفته شد که در فیلم نیز این کشتی نماد زندگی دو جوان عاشق است. الناز شکردوست به فیلم تحمیل شد(با آوردن سرمایه800 میلیونی). این فیلم های اجتماعی هست که باعث میشود ایران در بین جامعه غرب و شرق دیده شود و فیلم های اجتماعی چهره ایران را سیاه نشان نمیدهند، همچنین این تفکر که به فیلم های سیاه جایزه میدهند اشتباست و از حرف های مسعود فراستی است که یکبار هم خارج نرفته. فیلم در مورد چند همسری است.
این موارد تقریبا صحبت هایی بود که خسرو معصومی در جلسه بیان کرد که کمی نقل به مضمون هست. نقد من هم طبق همین صحبت ها خواهد بود.
در فیلم به هیچ وجه نگاه آسیب شناسانه نمیبینیم و همچنین نقدی به فئودالیسم و... وجود ندارد و روایت یک عشق شهرستانی است( که این هم دقیق شکل نگرفته).
کشتی به گل نشسته  در فیلم حکم چند تکه آهن زنگ زده دارد، نه یک نماد. دوربین خوب با کشتی کار نمیکند و نماهایی که گرفته شده به ما یک نماد نمیدهد.
فیلم دنیای یک کارگردان است و برای خلق کامل این دنیا نباید زیر بار پول و یک بازیگر بد برود. به گفته معصومی باران کوثری انتخاب اول بود ولی سرمایه گزار باعث شد تا از شاکردوست استفاده شود. حتی خود کارگردان هم قبول کرد که شاکردوست بازیگر بدی است ولی...!!!!
حضور در چند جشنواره خارجی مبنا مناسبی برای قضاوت در مورد نگاه غرب به ایران نیست و اساسا جامعه آماری آقای معصومی افراد هنرمند هست و طبیعی است که نگاه هنرمندان خارجی به ایران مثبت باشد مانند نگاه هنرمندان ما که به آمریکا مثبت است!!! بالاخره اینها قشر فرهیخته هستند!! اهدا جایزه اسکار توسط میشل اوباما به آرگو گواه خیلی مسائل است. نکته بعد، مسعود فراستی در بولونیا درس خوانده است و مبناء معتبرتری برای نظر در مورد نگاه غربی ها است.
چند همسری در فیلم گم هست و فقط در حد یک اشاره باقی میماند و مسئله فیلم نمیشود.

حال نکاتی در مورد فیلم: تابو یک فیلم متوسط هست که شخصیت پردازی درستی ندارد. پدر دختر که بخاطر اعتیاد، دختر خود را میفروشد به هیچ وجه انگیزه قانع کننده ای نیست چرا که اعیاد پدر در حد فروش دختر نیست. تکلیف شخصیت سالار معلوم نیست که چرا قصد ازدواج مجدد دارد؟!!
به طور کلی طبق معمول مشکل فیلمنامه و شخصیت پردازی در این فیلم نیز مشهود است.

۱۸
ارديبهشت

نقد فیلم اژدها وارد میشود



فیلمبرداری عالی، موسیقی خوب و یک ایده ناب همه اینها به معنی واقعی کلمه حیف میشوند. تعجب میکنم از مانی حقیقی که چنین ایده ای را اینطور مبتدیانه به تصویر کشیده است. نه مستند است و نه درام، مثلا سورئال است. صندوقچه ای که با آن داستان شروع میشود، تکلیفش مشخص نمیشود. به کل فیلم حدر شده است. حقیقی میتوانست با دخالت در داستان و استفاده از تخیل خوب شروع و پایانی برای داستان در نظر میگرفت و حداقل یک تریلر یا وحشت تحویل مخاطب میداد. متاسفم برای نوه ابراهیم گلستان که با این دو فیلم (50 کیلو آلبالو و اژدها وارد میشود) ثابت کرد؛ از فضل پدر پسر را چه حاصل!!!

دیدن این دو فیلم (50 کیلو آلبالو و اژدها وارد میشود) در سینما به معنی حدر رفتن پول و وقت است.

۱۸
ارديبهشت

نقد کوچه بی نام




بالاخره یک فیلم با آبرو روی پرده آمد. بادیگارد و کوچه بی نام دو فیلمی است که ارزش دیدن دارند. متاسفانه من در شرایط بسیار بد این فیلم را دیدم. در سینما سیمرغ مشهد و در کنار تعدادی نوزاد که گریه میکردند. انشاالله خانواده ها به این درک برسند که سینما مناسب نوزادان و کودکان زیر 7 سال نیت آن هم چنین فیلم هایی، خلاصه جای همه شما خالی!!!

در این فیلم نیز تعدادی شخصیت هستند که حضور یا عدم حضورشان خللی به داستان وارد نمی کند. امیر آقایی در این فیلم مشخص نمی شود از کجا آمده، هدفش چیست و اصلا کیست؟!! تعدادی دیگر از شخصیت ها در حد تیپ باقی میمانند. خداروشکر کارگردان از لوکیشن اصلی (خانه) دور نمیشود و به قدر کافی در خانه می ماند تا فرصت شخصیت پردازی داشته باشد. همه چیز خوب و قابل قبول پیش میرود تا اینکه به سکانس آخر میرسیم!! متاسفانه اینجاست که کارگردان کار را خراب می کند. پایان به اصطلاح باز ضربه بدی به تماشاگر میزند. بیننده با سردرگمی از سالن خارج میشود و حتی شاید باعث شود که زحمات فیلم از بین برود، نکته ای که خود کارگردان نیز به آن اشاره کرد و تصمیم گرفت تا دیگر از این پایان بندی ها استفاده نکند.
من شخصا بعضی شخصیت ها را دوست ندارم به عنوان مثال معتقدم فرهاد اصلانی در اینجا اصلا مذهبی نیست( حتی همسرش) ولی روی پرده سینما شخصیت تا حد زیادی ساخته شده.!
توصیه میکنم که فیلم را همراه خانواده ببینید.
۱۸
ارديبهشت


به نام خدا

نقد منتقد

با اختراع سینما و اولین اکران عمومی، (ورود قطار به ایستگاه) مردم ترسیدند و از سالن گریختند. اما با گذشت زمان عاشق این تکنولوژی هنری شدند و برای تماشای آن هزینه پرداخت می­کردند.

آندره بازن تعریف زیبایی از نقاشی و عکساسی ارائه می­کند، او معتقد است که دلیل درخواست لویی چهاردم برای مومیایی نشدن، پرتره­ای بود که شارل لوبرون از او کشید، چراکه احساس کرد با وجود آن پرتره جاودانه شده است. من تا حدود زیادی با این موضوع موافقم، شوق به بازیگری در مردم و یا عکس گرفتن­ها می­تواند انگیزه­ای برای جاودانه شدن باشد. نگه داشتن زمان، ثبت جوانی و تماشای آن در کهن سالی، ثبت شادی­ها و مرور آن در غم­ها و... این­ها از معجزات عکاسی است.

تصویر متحرک کمک زیادی به این جاودانگی کرد و آنرا اثر بخش­تر کرد. صدا، تصویر، رنگ و... این­ها زمان را برایمان متوقف می­کنند، چیزی که حتی انیشتین را در نظریه پردازی آزار می­داد در سینما محقق شد.

با گفتن این مقدمات این سوال در ذهن می­آید، سینمای ایران در این عرصه چه می­کند؟ تا چه اندازه اثر بخش بوده؟ چقدر توانسته اثر جاودانه خلق کند؟ و از این دست سوالات بسیار که بی پاسخ مانده است. قبل از انقلاب آثار از دل مردم بر­می­آمد نه از دل فیلمساز بدان معنی که سینما خواسته­ی دل مردم را روی پرده می­برد. هرچند که رنگ و بوی اسلام در آن نبود، اسلامی که در ایران 2400 ساله سابقه­ی 1400 ساله داشت که در این حد و اندازه پرداخته نمی­شد. به هرحال کلیات آثار رنگ و بوی مردمی داشت. جوانمردی، کمک به یکدیگر، احترام به پدر و مادر از موضوعات کلیدی در آن دوره بود. همین باعث می­شد تا مردمی که قدرت خرید پایین داشتند برای دیدن فیلم پس­انداز کنند.

بعد از انقلاب این روند در شکلی تازه ادامه داشت. دفاع مقدس تاثیر زیادی در محتوای آثار به وجود آورد و همان موضوعات به شکلی اسلامی­ در غالب دفاع مقدس پرداخته شدند و یا صورت­های دیگر که هنوز مورد استقبال مردم بود. آمار فروش نیز گواه بر این مدعاست. دهه 70 اوج روشنفکری در سینما بود، روشنفکری که به اعتقاد من همراه با دوگانگی بود، غربی و شرقی اسلامی. متاسفانه عدم مدیریت این جریان و ضعف در فرهنگ سازی آثار دهه 80 را به دنبال آورد. عشق­های خیابانی، دوست دختر و دوست پسر و موضوعاتی که یا سیاه بودند یا سفید و مبتذل، تلخ یا شاد که تلخی فارغ از هنر بود و شادی سخیف و مبتذل. این شروع نابودی سینمای ایران بود که زیر بنای آن از مدت­ها قبل گذاشته شد. در این دهه نیز این روند ادامه دارد. اکنون نیز شاهد آثاری تلخ و یا شاد هستیم، نمی­توان گفت تراژدی یا طنز، اساسا با زبان هنر سینما روی پرده نمی­روند. طنزهای کلامی از جک­ها شبکه­های مجازی انتخاب می­شود که بعضا اینقدر مبتذل که بهتر است با خانواده دیده نشود. با این وجود مردم همین فیلم­های به اصطلاح طنز را به فیلم­ها مثلا هنری ترجیح می­دهند. من هنوز دلیلی قانع کننده پیدا نکردم که چرا باید حدود 10 هزار تومان برای دیدن این فیلم­ها بپردازم؟!!!.

آیا این همان جاودانگی بود که آندره بازن می­گفت؟ این چیزی است که مردم آرزو دارند در زندگی ببینند؟ مدیومی مانند سینما با این ظرفیتی که دارد، چرا قهرمان ندارد؟ چرا امید نمی­دهد؟ چرا شادی اصیل و با آبرو ارائه نمی­کند؟ من باور نمی­کنم که کارگردانان ما و به طور کلی فیلمسازان ما سواد کافی ندارند. سواد پرداختن به موضوعات خوب و دراماتیک را فیلمسازان ما دارند ولی یک خلاء وجود دارد و من معتقدم که این خلاء منتقد خوب است!. کسی­که می­تواند جریان سازی کند.

زمانی که می­بینیم منتقد ما به همین آثار شلخته و پوچ راضی است و از آن لذت می­برد و از بیان نقاط ضعف چشم پوشی می­کند این حال و روز سینما طبیعی است. منتقد، نقد صریح نمی­کند که مبادا فیلمساز ناراحت شود! نقد نمی­کند چون معتقد است ظرفیت سینمای ایران همین است! نقد نمی­کند تا خدایی نکرده روحیه فیلمساز خراب نشود!. در نقدها به راحتی می­توان نشانه­های رفاقت را دید، مصلحت اندیشی را دید. منتقد ارزشی اگر در فیلمی کوچکترین محتوای ارزشی ببیند آنرا در بوق و کرنا می­کند و همه جا می­گوید عجب فیلم عالی بود. منتقد روشنفکر هم اگر فیلمی جایزه خارجی بگیرد یا زن و شوهر طلاق بگیرند! می­گوید احسنت، این می­شود نقد سینما!

مردم در انتخاب فیلم باید چشمشان به دهان منتقد باشد نه به نام کارگردان و ظاهر بازیگر و یا تعداد جوایز آن. منقد نواقص را می­گوید، محتوا را روشن می­کند، فرم را بررسی می­کند اگر باب میل کسی بود پول می­دهد و تماشا می­کند. همین باعث می­شود تا  فیلساز نیز در انتخاب موضوع دقت کند در پرداخت دقت کند، به فرم اهمیت دهد. مردم باید منتقد مورد علاقه خود را انتخاب کنند و ترجیحا هرچه او گفت را ببینند. کسی که تا ظهر کار می­کند و مدتی استراحت می­کند و ... فرصت انتخاب فیلم ندارد اینجاست که منتقد وارد می­شود و مسیر را برایش روشن می­کند، انتخاب مناسب را پیش پایش می­گذارد. تا زمانی­که چنین مسیری در سینما نباشد اوضاع گیشه و کیفیت همین است و شاید بدتر. فیلمساز ما سواد دارد، تجربه دارد، امکانات دارد در مقابل منتقد ما نیز میفهمد ولی در جایگاه خودش نیست. این کاریست که باید مدیران انجام دهند. دغدغه برگزاری جشنواره وظیفه مدیر نیست...

۱۸
ارديبهشت

نقد من سالوادور نیستم






نمی دانم از کجا باید شروع کرد، فیلمی که اساسا هیچ چیز ندارد رو چطور می شود نقد کرد؟!! لودگی و شوخی های تکراری چیزی نیست که بشود به آن طنز یا کمدی گفت. ایجاد یک تضاد در فیلم باعث خلق موقعیت کمدی می شود، ولی در این فیلم هیچ تضادی وجود ندارد. هیچ نشانی از یک معلم مذهبی نمی بینیم. برزیل هم نمی بینیم، خب این چه تضادی است؟!! فقط شوخی های تکراری و بی مزه عطاران هست که داستان(اگر داستانی باشد) را جلو میبرد.
به طور کلی با یک فیلم ضعیف طرف هستیم. علت فروش آن هم نیاز به خنده هست نه کیفیت فیلم.
۰۵
ارديبهشت

نقد فیلم خشم و هیاهو



در آثار کارگردانان جوان سینمای ایران خلاقیت و انرژی برای ساخت آثار به روز و جذاب دیده میشود ولی متاسفانه در پرداخت عجول هستند. فیلم خشم و هیاهو نیز همین گونه است. چند دقیقه اول(10یا 20) با فیلم جلو میرویم و قصه میبینیم ولی با عقب، جلو های بی مورد و بد، فیلم خراب میشود با عوض شدن زاویه دید فقط تماشاگر گیج میشود. نماهایی داریم که کارگردان مثلا قصد دارد با آنها حرفی بزند مثلا کارواش، یا تمیز کردن شیشه زمانی که طباطبایی در دفتر مسئول خوابگاه نشسته، برای عذر خواهی و چند مورد مشابه که بی منطق هست و مهمتر از همه سیاه و سفید شدن فیلم که خیلی لوس است و نمیتوان به آن فرم گفت که ادا درآوردن است. با شروع شدن فیلم من منتظر بودم تا شخصیت ببینم ولی فقط داستان گفته شد اگر داستانی باشد که در نتیجه فقط تیپ داشتیم. نوید محمد زاده نیز تنها سروصدا میکرد.  به طور کلی فیلم حرفی ندارد و صرفا قصد دارد نا متعارف باشد.

این فیلم، فیلمی نیست که با دیدنش لذت بریم و یا آسیب شناسی کند.